بسم الله الرحمن الرحیم

خواندن #یادت_باشد برای من حسِ دوگانه ای داشت. از یک طرف دوست نداشتم کتاب تمام شود. از طرفی اصلا نمی شد کتاب را زمین گذاشت. بارها و بارها با حمید و فرزانه خندیدم. لبخند زدم. گریه کردم. نماز خواندم. دویدم. قدم زدم. آرام شدم. و مگر زندگی همین ها نیست؟! هر چند اگر کوتاه باشد. اگر معنای زندگی را فهمیده باشی، دیگر چه فرقی می کند چند سال و چقدر و کجا. با کوله باری از کارهای نکرده و راه های نرفته، زود از دنیا می روی. دنیا برایت کوچک و کوچک تر می شود. تو هر روز بزرگ و بزرگ تر می شوی. تا جایی که خدا تو را بالا می برد. تو قدر می یابی و نورِ معراجِ آسمانی ات سال های سال، راه پر پیچ و خمِ عاشقان را روشن می کند. حقیقتا عشقِ بسیجی هایِ روح اللهیِ سیدعلی جدای از عشق های دیگر است. همان طور که زندگی شان. آن ها می دانند عصر ما عصر قیام است. آن ها فهمیده اند که وابستگی به دنیا یعنی خداحافظی از امام حسین علیه السلام در میان آتش و خون، یعنی آنچه فرزدق شاعر به سیدالشهدا گفت: "دل هایشان با توست ولی شمشیر هایشان علیه تو!" آن ها دوست ندارند کربلا تکرار شود. آن ها برتر از مردم عهد رسول الله در سرزمین حجاز و برتر از مردم عهد امیرالمومنین در شهر کوفه هستند. آن ها در انتخاب بین همسر و فرزند و پدر و مادر و ثروت با خدا و پیامبرش و جهاد در راه آنها حتی تصور انتخاب اولی را هم نمی کنند. پس چه بکشند و چه کشته شوند، پیروزند. حتی اگر در اقلیت باشند. و این راز جاودانگی آنهاست. آن ها نمی گذارند حقیقت از بین برود. انقلابی ها ادامه خواهند داشت. بیش از این ها رشد خواهند کرد. من باور دارم زندگیِ عاشقانه ی حمید و فرزانه تمام نشده و نمی شود. چرا که در عصر خمینی و ای، حمیدها و فرزانه ها کم نیستند.


محمد حسین بیات

هفدهم تیر ماهِ هزار و سیصد و نود و هشت



#پیشنهاد_کتاب 

#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها